بصیرت

بصیرت

معارفی،سیاسی
بصیرت

بصیرت

معارفی،سیاسی

سال حماسه‌ی سیاسی و حماسه‌ی اقتصادی

پیام نوروزى به مناسبت آغاز سال ۱۳۹۲


 بسمالله‌الرّحمنالرّحیم
یا مقلّب القلوب و الأبصار، یا مدبّر اللّیل و النّهار، یا محوّل الحول و الأحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال.
اللّهمّ صلّ علی حبیبتک سیّدة نساء العالمین فاطمة بنت محمّد صلّی الله علیه و ءاله. اللّهمّ صلّ علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها. اللّهمّ کن لولیّک الحجّة بن الحسن صلواتک علیه و علی ءابائه فی هذه السّاعة و فی کلّ ساعة ولیّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتّی تسکنه ارضک طوعا و تمتّعه فیها طویلا. اللّهمّ اعطه فی نفسه و ذرّیّته و شیعته و رعیّته و خاصّته و عامّته و عدوّه و جمیع اهل الدّنیا ما تقر به عینه و تسرّ به نفسه.

تبریک عرض میکنم به همهی هممیهنان عزیزمان در سراسر کشور، و به همهی ایرانیان در هر نقطهای از جهان که هستند، و به همهی ملتهائی که نوروز را گرامی میدارند؛ مخصوصاً به ایثارگران عزیزمان، خانوادههای شهدا، جانبازان و خانواده‌هایشان، و همهی کسانی که در راه خدمت به نظام اسلامی و به کشور عزیزمان مشغول فعالیتند. امیدواریم خداوند متعال این روز را و این آغاز سال را برای ملت ما، برای همهی مسلمانان عالم، مایهی شادی و بهروزی و نشاط قرار دهد و ما را به انجام وظائفمان موفق و مؤید بدارد. به هممیهنان عزیزمان عرض میکنم توجه داشته باشند که ایام فاطمیه در اواسط روزهای عید است و تکریم و احترام این ایام برای همهی ما لازم است.

ساعت تحویل و هنگام تحویل، در حقیقت حد فاصلی است بین یک پایان و یک آغاز؛ پایان سال گذشته و آغاز سال نو. البته نگاه عمدهی ما باید به طرف جلو باشد؛ سال نو را ببینیم، برای آن خودمان را آماده کنیم و برنامهریزی کنیم؛ اما حتماً نگاه ِبه پشت سر و راهی که طی کردهایم هم برای ما مفید است، برای اینکه ببینیم چه کردهایم، چگونه حرکت کردهایم، نتائج کار ما چه بوده است، و از آن درس بگیریم و تجربه بیاموزیم.

سال ۹۱ مثل همهی سالها، سالی متنوع و دارای رنگها و نقشهای گوناگون بود؛ شیرینی هم داشت، تلخی هم داشت؛ پیروزی هم داشت، عقبماندگی هم داشت. زندگی انسانها در طول حیات، همیشه همین جور است؛ با کش و قوسها همراه است، با فراز و نشیبها همراه است؛ مهم این است که از نشیبها خارج شویم، خودمان را به اوجها برسانیم.

آنچه که در طول سال ۹۱ از جنبهی مواجههی ما با جهان استکبار آشکار و واضح بود، عبارت بود از سختگیری دشمنان بر ملت ایران و بر نظام جمهوری اسلامی. البته ظاهر قضیه، سختگیری دشمن بود؛ اما باطن قضیه، ورزیدگی ملت ایران و پیروزی او در میدانهای مختلف بود. آنچه که دشمنان ما هدف گرفته بودند، صحنهها و عرصههای مختلف بود؛ عمدتاً عرصهی اقتصاد و عرصهی سیاست بود. در عرصهی اقتصاد، گفتند و تصریح کردند که میخواهند ملت ایران را بهوسیلهی تحریم فلج کنند؛ اما نتوانستند ملت ایران را فلج کنند و ما در میدانهای مختلف، به توفیق الهی و به فضل پروردگار، به پیشرفتهای زیادی دست پیدا کردیم؛ که تفصیل آنها برای ملت عزیزمان گفته شده است، گفته خواهد شد؛ من هم انشاءالله در سخنرانی روز اول فروردین، به شرط حیات، اجمالاً مطالبی عرض خواهم کرد.

در زمینهی اقتصاد البته بر مردم فشار وارد آمد، مشکلاتی ایجاد شد؛ بخصوص که اشکالاتی هم در داخل وجود داشت؛ برخی از کوتاهیها و سهلانگاریها انجام گرفت که به نقشههای دشمن کمک کرد؛ لیکن در مجموع، حرکت مجموعهی نظام و مجموعهی مردم، یک حرکت رو به جلو بوده است و انشاءالله آثار و نتائج این ورزیدگی را در آینده خواهیم دید.

در عرصهی سیاست، از یک جهت همت آنها این بود که ملت ایران را منزوی کنند، از جهت دیگر ملت ایران را دچار دودلی و تردید کنند؛ همت آنها را کوتاه و ضعیف کنند. درست عکس این عمل شد؛ در واقع عکس این اتفاق افتاد. در زمینهی انزوای ملت ایران، نه فقط نتوانستند سیاستهای بینالمللی و منطقی ما را محدود کنند، بلکه حتّی نمونههائی از قبیل اجلاس جنبش غیر متعهدها با حضور تعداد کثیری از سران و مسئولان کشورهای جهان در تهران تشکیل شد و عکس آنچه را که دشمنان ما میخواستند، رقم زد و نشان داد که جمهوری اسلامی نه فقط منزوی نیست، بلکه در دنیا با چشم تکریم و احترام به جمهوری اسلامی و به ایران اسلامی و به ملت عزیز ما نگریسته میشود.

در زمینهی مسائل داخلی، مردم عزیز ما در آنجائی که امکان و موقعیت ابراز احساسات وجود داشت ــ عمدتاً در بیست و دوم بهمن سال ۹۱ ــ آنچه را که لازمهی حماسه و شور بود، از خود نشان دادند؛ از سالهای دیگر پرشورتر و متراکمتر در صحنه حاضر شدند. یک نمونهی دیگر هم حضور مردم خراسان شمالی در بحبوحهی تحریمها بود، که نمونه و مستورهای از وضعیت و روحیهی ملت ایران را نشان میداد نسبت به نظام اسلامی و به مسئولان خدمتگار و خدمتگزار خودشان. کارهای بزرگی هم بحمدالله در طول سال انجام گرفته است؛ تلاشهای علمی، کارهای زیربنائی، تحرک فراوان مسئولین و مردم. زمینهها برای حرکتِ رو به جلو و انشاءالله جهش، فراهم شده است؛ هم در زمینهی اقتصاد، هم در زمینهی سیاست، و هم در همهی زمینههای حیاتیِ دیگر.

سال ۹۲ برابر چشمانداز امیدوارانهای که به لطف پروردگار و همت مردم مسلمان برای ما ترسیم شده است، سال پیشرفت و تحرک و ورزیدگی ملت ایران خواهد بود؛ نه به این معنا که دشمنیِ دشمنان کاسته خواهد شد، بلکه به این معنا که آمادگی ملت ایران بیشتر و حضور او مؤثرتر و سازندگی آیندهی این ملت به دست خودشان و با همتِ با کفایت خودشان انشاءالله بهتر و امیدبخشتر خواهد شد.

البته آنچه را که ما در سال ۹۲ در پیشِ رو داریم، باز عمدتاً در دو عرصهی مهم اقتصاد و سیاست است. در عرصهی اقتصاد، به تولید ملی باید توجه شود؛ همچنان که در شعار سال گذشته بود. البته کارهائی هم انجام گرفت؛ منتها ترویج تولید ملی و حمایت از کار و سرمایهی ایرانی، یک مسئلهی بلندمدت است؛ در یک سال به سرانجام نمیرسد. خوشبختانه در نیمهی دوم سال ۹۱ سیاستهای تولید ملی تصویب شد و ابلاغ شد ــ یعنی در واقع این کار ریلگذاری شد ــ که بر اساس آن، مجلس و دولت میتوانند برنامهریزی کنند و حرکت خوبی را آغاز کنند و انشاءالله با همت بلند و با پشتکار پیش بروند.

در زمینهی امور سیاسی، کار بزرگ سال ۹۲، انتخابات ریاست جمهوری است؛ که در واقع مقدرات اجرائی و سیاسی، و به یک معنا مقدرات عمومی کشور را برای چهار سال آینده برنامهریزی میکند. انشاءالله مردم با حضور خودشان در این میدان هم خواهند توانست آیندهی نیکی را برای کشور و برای خودشان رقم بزنند. البته لازم است هم در زمینهی اقتصاد، هم در زمینهی سیاست، حضور مردم حضور جهادی باشد. با حماسه و با شور باید وارد شد، با همت بلند و نگاه امیدوارانه باید وارد شد، با دل پر امید و پر نشاط باید وارد میدانها شد و با حماسهآفرینی باید به اهداف خود رسید.
با این نگاه، سال ۹۲ را به عنوان «سال حماسهی سیاسی و حماسهی اقتصادی» نامگذاری میکنیم و امیدواریم به فضل پروردگار، حماسهی اقتصادی و حماسهی سیاسی در این سال به دست مردم عزیزمان و مسئولان دلسوز کشور تحقق پیدا کند.

به امید توجهات پروردگار و دعای حضرت بقیةالله (ارواحنا فداه) و با درود به روح مطهر امام بزرگوار و شهیدان عزیز .
و السّلام علیکم و رحمةالله و برکاته

مال مردم خوردن وجود نداشته باشد...(پیام نوروزی سال 29/12/1375)

در جامعه یی که تلاش و بد عمل کردن نسبت به محرومان و بی اعتنا بودن نسبت به آنان همراه نباشد‚ مال مردم خوردن وجود نداشته باشد‚ اگر خلقیات اسلامی - همان چیزهایی که در اسلام برای یک انسان فضیلت است‚ همان چیزهایی که به تعبیر روایات‚ جنود عقل است - رواج پیدا کند‚ مردم اهل صبر و استقامت باشند‚ اهل توکل و تواضع و حلم باشند‚ نسبت به یکدیگر بدبین نباشند‚ نسبت به احوال یکدیگر بی تفاوت نباشند‚ نسبت به سرنوشت جامعه قناعت وجود داشته باشد‚ زیاده روی و اسراف و ریخت و پاش و این چیزها نباشد‚ اگر حرص و افزون طلبی در امور مادی نباشد‚ این جامعه به بهشت و گلستان تبدیل می شود. گرفتاری امروز مردم دنیا‚ حتی کشورهای ثروتمند و پیشرفته‚ این چیزهاست. تهیدستی از اخلاقیات است که انسانیت را امروز در دنیا پریشان کرده است.(پیام نوروزی سال 29/12/1375)

           

درد نوشت: ای کاش مسئولین هم در این اوضاع اقتصادی صرفه جویی کنند...جلسات و همایش های غیر ضروری...سفرهای غیر ضروری و بریز و بپاش های این سفرها رو حذف کنند....کمی به درد مردم برسند و با آنان همراه و همسطح باشید....مردم میتوانند از عهده گرانی ها بربیایند...چون ایمان دارند که روزی دهنده خداست...میتوان یک سال آجیل نخرید...میتوان یکسال پسته نخورد...هیچ کی از پسته نخوردن نمی میره..مهم اینه که حق این مردم اینهمه گرانی نیست...و بعد مسئولین فقط تو سفرها و همایش های آنچنانی باشند...مردم میتوانند از بریز و بپاش های بیجا جلوگیری کنند ...مردم این سختی ها را تحمل میکنند ...این زمستان هم میگذرد...خدانکند روسیاهی آن برای خیلی ها بماند....کمی هم مسئولان همدلی کنند...اسراف مسئولان دولتی بیت المال است...گناهش چندین برابر است....بیت المال حق مردم است...حق آسایش...حق راحتی...حق رفاه....نکند شرمنده شوید...

دل نوشت: اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ وَ شَکَاسَةِ الْخُلْقِ وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ وَ مَلَکَةِ الْحَمِیَّةِ........خدایا! به تو پناه مى‏آوریم، از توفان حرص و تندى و شدّت خشم، و چیرگى حسد و ناتوانى صبر، و کمى قناعت و ناسازگارى اخلاق، و پافشارى و سماجت شهوت و صفت تعصّب.

           ماه من...غمگین مباش...وقتی که گرفته باشی تمام دنیا تار است مولایم....

فضای تجملاتی....

زندگی تشریفاتی دو جنبه دارد: یک جنبه از لحاظ اصل پایبندی به تجملات و تشریفات است‚ که این بد و دون شان انسان والاست‚ یعنی یک وقت انسان به یک چیز غیر لازم پایبند می شود که دون شان انسان است‚ بعلاوه‚ مسرفانه است‚ تضییع سرمایه ها‚ تضییع اموال و تضییع موجودیها در آن هست‚ این یک بعد قضیه است که اصل اسراف بد است‚ اصل تجمل همراه با اسراف و همراه با زیاده روی است و بد است‚ لیکن جنبه دومی دارد که اهمیتش کمتر از جنبه اول نیست‚ و آن انعکاس تجمل شما در زندگی مردم است‚ بعضیها از این غفلت می کنند! وقتی شما جلوی چشم مردم‚ وضع اتاق و دفتر و محیط کار و محیط زندگی را آن چنانی می کنید‚ این یک درس عملی است و هرکسی این را می بیند‚ بر او اثر می گذارد‚ حداقل این را باید رعایت کرد. فضا را‚ فضای تجملاتی و تجمل گرایی و عادت کردن به تجمل قرار ندهیم‚ چون امروز اگر این روحیه تجمل گرایی در جامعه ما رواج پیدا بکند - که متاسفانه تا میزان زیادی هم رواج پیدا کرده است - بسیاری از مشکلات اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی کشور اصلا حل نخواهد شد. (دیدار با کارگزاران نظام - 4/10/1378)

صرفه جویی و اسراف...

                     مفاسد باید به دور از «اظهارات نسنجیده» و با «حفظ آرامش افکار عمومی» پیگیری شود

صرفه‌جویى، یعنى آن چیزى را که قابل استفاده است و مى‌توانیم از آن استفاده کنیم، دور نریزیم. نسبت به امکانات، با هوس رفتار نکنیم. دائماً چیزهاى ماندگار را نو کردن و چیزهاى ضایع نشدنى را دور ریختن، روش درستى نیست. به نظر من باید مسؤولان کشور، راه صرفه‌جویى و مقابله با اسراف را به مردم بیاموزند. من به صورت کلّى این را عرض مى‌کنم. خودِ مسؤولان دولتى هم نباید اسراف کنند. اسراف مسؤولان دولتى، از اسراف مردم عادّى مضرتر است؛ زیرا که این اسراف در بیت‌المال است.(بیانات امام خامنه ای)

از قناعت خجالت نکشید....

                    

قناعت کنید، از قناعت خجالت نکشید. بعضیها خیال می‌کنند که قناعت مال آدمهای تهیدست و فقیر است و اگر آدم داشت، دیگر لازم نیست قناعت کند. نه، قناعت یعنی در حدّ لازم، در حد کفایت، انسان توقّف کند.توقّعات مادّیِ زیاد و بالا، موجب تنگی معیشت و موجب ناراحتی خود انسان می‌شود، اگر انسان توقّع خودش را از زندگی توقّع کمی قرار دهد، این مایه‌ی سعادت خواهد بود. نه فقط برای آخرت انسان خوب است، که برای دنیای انسان هم خوبست.(بیانات امام خامنه ای)

تجمل....مسابقه‌ی بدون برنده

               امام خامنه ای :دفاع مقدس

اسیر تجمّلات و تشریفات و چشم و هم چشمی نشوید. خودتان را در دام مسابقه‌ی مادی در امر زندگی نیندازید. هیچ کس در این مسابقه، خوشبخت و کامیاب نمی‌شود. این ظواهرِ زرق و برق‌دارِ زندگی شخصی، اینها هیچ کدام انسان را نه خوشبخت می‌کند، نه دلشاد و راضی می‌کند. اصلاً انسان هر چه گیرش می‌آید، باز چیز بیشتری را می‌خواهد. در حسرت یک چیز بهتری است. در شرع مقدس هست ـ العفاف و الکفاف ـ. به همان زندگی که بشود گذراند و انسان محتاج کسی نباشد و در عسرت نباشد.این جور پیش ببرید... چنانچه در راه بهشت خدا مسابقه هست، در راه بهشت خیالی دنیا هم مسابقه هست. برای تجمّلاتش، برای مقام و قدرتش، برای اسم در آوردن و معروف شدنش، مسابقه هست. این مسابقه، مسابقه ناسالمی است ...هر کدام که بخواهید به این مسابقه وارد شوید آن دیگری مانع شود و به عنوان یک ناصح با شما عمل کند.در همه‌ی مراحل بایستی میانه روی و قناعت و گرایش به روش متواضعانه و فقیرانه را فراموش نکرد که این نظر اسلام است.(بیانات امام خامنه ای)

بغض رهبر انقلاب با شنیدن خاطره حاج سعید

  
سردار قاسمی گفت نکته‌ای گفته نشده اجازه دهید می‌گویم. برادری که متصدی میکروفن بود آن را برد پیش حاج سعید و حاجی شروع کرد…

آقا لحظه‌ای بُغض کردند و سریع بر آن غالب شدند. جلیلی هم همینطور. اما مسعود ده‌نمکی که کنار حاج سعید نشسته بود مدام اشک‌هایش را پاک می‌کرد.

حاج سعید خاطره‌ای از جنگ گفت. از عملیاتی ناکام. از محاصره و مقاومت بچه‌ها در آن. کمیل کمیل همت…همت کمیل به گوشم. سردار از گفت‌و‌گوی رزمنده‌ای نوجوان پشت بی‌سیم با شهید همت گفت. گفته بودین بابابزرگ گفته خوب بجنگین. حاجی اگه بابا بزرگ را دیدی بپرس از ما راضی شدی؟ خوب جنگیدیم؟ همت طاقت نیاورد ماشین را برداشت و رفت جلو. آنقدر که گلوله‌های توپ کنار ماشینش خورد. همت خجالت می‌کشید بگوید من در قرارگاه بودم و بچه‌ها در محاصره.

سردار خطاب به آقا گفت آقا سید امروز هم بچه‌ها آمده‌اند بپرسند ما در فتنه خوب جنگیدیم از ما راضی هستی؟

ادامه مطلب ...

سجاده ی عشق

در لشکر۱۷علی بن ابی طالب یک پیرمرد ترک زبان داشتیم که خود را بسیجی لر معرفی میکرد.وسعی میکرد کسی از احوال او مطلع نشودودر جواب سوال ها همیشه یک کلام میگفت:من بسیجی لر هستم.

گردان به مرخصی رفت.به همراه شهید جنابان این پیرمرد را تعقیب کردیم.او داخل خانه ای بسیار محقر در حاشیه شهر قم شد.در زدیم.وقتی مارادید بسیار ناراحت شد که چرا مرا تعقیب کرده اید.در جواب گفتیم:ما فرمانده تو هستیم امیر المومنین(ع)دستور داده که از احوال زیر دستان ورعیت خود اگاه باشیم.

داخل منزل شدیم.یک زیر زمین بسیار کوچک با دیواره های گچی وخاکی،بدون وسایل ویک پیرزن نابینا که گوشه ای نشسته بود.از پیرمرد درباره زندگی اش،بسیجی شدنش واحوال آن پیرزن سوال کردم.

گفت:ما اهل شهاین دژ بودیم.در دنیا یک فرزند داشتیم که آن هم فرستادیم قم تا سرباز وفدایی امام زمان شود.بعد از مدتی در کردستان جنگ در گرفت.فرزندمان یک روز در نامه نوشته بودکه میخواهد به کردستان برود.آمد با ما خداحافظی کرد ورفت.بعد از مدتی خبر آوردند که پسرت را قطعه قطعه کرده اند.بعد از آن خبر آوردند که پسرت را سوزانده اند وخاکسترش را هم به باد داده اند.دیگر منتظر جنازه نباشید.

از آن به بعد مادرش شب وروز کارش گریه بود وبس.تا اینکه چشمانش نابینا شد.از آن پس تصمیم گرفتم هر خواهشی که این مادر دلشکسته دارد به خاطر خدا برآورده کنم.یک روز گفت:می شود برویم قم،کنار حضرت معصومه ساکن شویم؟.

آمدیم قم واینجا ساکن شدیم.من هم دست فروشی میکردم.نیمه شبی که سر سجاده مشغول عبادت وگریه بود،گفت:آقا میشود یک خواهش بکنم؟

گفتم:بگو. گفت:میخواهم به جبهه بروی واسلحه فرزندم را برداری ودر راه خدا ودر پیشگام امام زمان با دشمنان خدابجنگی.

من امدم ثبت نام کردم عازم شدم.همسرم را به خدا وامام زمان سپردم.همسایه ها نیز گاهی به او سر میزنند.

شب عملیات کربلای۵هر چه اصرار کرد اجازه عملیات به او ندادم.گفتم:هنوز چهره آن پیرزن نابینا ومعصوم در ذهنم نشسته است.

در جواب گفت:اشکالی ندارد.اما من میدانم پسرم اینقدر بی معرفت نیست که مرا اینجا بگذارد.حتما می آیدومرا با خودش می برد.

از پیش ما رفت به گردانی دیگر...

به هنگام عملیات یادم افتاد که به مسئولین آن گردان سفارش کنم که مواظب اوباشند.بعد از سراغ گرفتن از احوال او،فرمانده گردان گفت:دیشب به شهادت رسیده است وجنازه اش را هم نتوانسته ایم بیاوریم.

بعد از عملیات یکسره به منزل او رفتم.در زدم.همسایه ها آمدند وسوال کردند:شما چه نسبتی با اهل این خانه دارید؟

گفتم:از دوستانشان هستم.

گفتند:۴روز پیش وقتی رفتیم به او سر بزنیم،دیدیم همانطور که روی سجاده مشغول عبادت بوده جان داده به معبودش پیوسته است.

رضایی بزنم یا می زنی؟!!

جلسه فرماندهی در یکی از مقرها تشکیل می شد. دستور رسید. هیچ کس بدون کارت شناسایی وارد نشود. من به اتفاق یکی از بچه‌هایی که بچه یزد بود نگهبانی دم در را به عهده گرفتیم.
همواره رعایت سلسله مراتب نظامی به ویژه در برگزاری جلسات عملیاتی بسیار با اهمیت بود و باید با تدابیر ویژه از ورود نیروهای غیر مسئول به جلسات جلوگیری میشد تا اسرار نظامی حفظ شود .
                    

کنترل کارت ها به عهده من بود. فرماندهان یکی یکی با نشان دادن کارت شناسایی وارد محوطه می شدند و از آنجا به محلی که جلسه برگزار می شد، می رفتند.نگاهم به در بود. یک ماشین جیپ جلوی در نگهبانی توقف کرد. قصد ورود به محوطه را داشت.

جلو رفتم و گفتم: "لطفا کارت شناسایی."

گفت: "ندارم."

گفتم:"ندارید؟"

گفت:" نه ندارم."

گفتم:" پس باعرض معذرت اجازه ورود به جلسه رو هم ندارین!"

دستش را روی شانه راننده زد و گفت: "حرکت کن:

جلویش ایستادم و گفتم:" کجا؟"

گفت:"تو محوطه"

گفتم: "نمی شه"

گفت: "بهت میگم بروکنار."

گفتم:"نه آقا نمیشه."

گفت:"چی چی رو نمیشه، دیرم شد."

محکم واستوار جلویش ایستادم و به دوستم گفتم:

"آماده باش هر وقت گفتم، شلیک کن."

دوستم اسلحه رابه طرف ماشین گرفت و با لهجه زیبای یزدی دو سه بار گفت: "رضایی بزنم یا می زنی؟ رضایی بزنم یا می زنی؟"

وقتی راننده جدیت مان را دید گفت: "حاجی، این آقای بسیجی، شوخی سرش نمی شه!"دست برد. داخل جیبش و کارتش را بیرون آورد و گفت: "بفرمایید این هم کارت شناسایی!"

مشخصات کارت را با دقت خواندم نوشته بود:

حاج حسین خرازی

گفتم:"ب ب ببخشید آقا من فقط به وظیفه ام عمل کردم."

حاجی خندید وگفت :" آفرین بر شما رزمندگان، وظیفه شناس"

بعد از آن هر وقت مرا می دید. می خندید و گفت: "رضایی بزنم یا می زنی"؟