بصیرت

بصیرت

معارفی،سیاسی
بصیرت

بصیرت

معارفی،سیاسی

نصرتمان کن تا وظیفه مان را انجام دهیم



1- می گفت سیاه هستم و بدبو. خودش را روی پاهای مولایش انداخت و آن را غرق بوسه کرد. آقا جان! من بدون شما کجا بروم؟ در تمام این مدت با شما بودم که با شما بمانم ؛ حال می گویید، می توانم بروم؟! امام بر او لبخندی زدند و فرمودند : ما تو را برای ایام عافیت و آسودگی خریداری کردیم ولی الان خود را گرفتار نکن.
بغض گلویش را فشار می داد: یا اباعبدالله! بی تو من هیچم. بی تو می میرم. حالا دیگر صدایش به گریه بلند شده بود : به مادر بزرگوارت قسم ، مرا نیز با خود ببر. من و جدا شدن از شما، خدا نکند.
جُون، غلام ابوذر غفاری ؛ شاگرد مکتب ابوتراب(علیه السلام) و خادم امام حسن(علیه السلام) ، آنچنان خود را در محضر حسین بن علی(علیه السلام) عرضه کرد و آنچنان خود را در محضر او کوچک و ناچیز دید تا توانست از امام زمان خویش اذن میدان بگیرد و خود را در جمع یاران سیدالشهداء به اعلی علیّین برساند. سفیدرو و خوشبو.
2- سیاه پوست بود. بلند قد و لاغر اندام. مدام می گفت که ما پیرو مکتب ناب اهلبیت(ع) هستیم. مدام به مترجم تاکید می کرد که به حضّار بگوید که ما شیعه ایم ، محّب امام حسین(ع) و گوش به فرمان قائدمان ، سید علی خامنه ای.
داستان زندگی اش را شرح می داد و مترج جمله جمله برایمان ترجمه می کرد. شوق عجیبی در چهره اش هویدا بود. می گفت : حدود بیست سال پیش حیات حقیقی ما شروع شد؛ از زمانی که شیخ ابراهیم بعد از ملاقات با امام خمینی به نیجریه برگشت و ما را با قرآن و اسلام ناب آشتی داد. شیخ، عاشق امام خمینی و مدافع انقلاب اسلامی است و بعد از حدود بیست سال میلیونها شیعه را آماده مبارزه با استکبار کرده است.
گفت : محبّت امام حسین(ع) حتی ما را که صدها کیلومتر از اینجا فاصله داریم را به خودش جذب کرده است. 5سال است که ما نیز در نیجریه ، روز اربعین از سرتاسر کشور با پای پیاده در حسینیه ای جمع می شویم و آنجا به یاد اربعین امام حسین (ع) عزاداری می کنیم.
گمشده شان را در کربلا یافته بودند و امسال صاحبخانه، او و حدود 200 نفر از دوستان و هموطنانش ، زن و مرد؛ پیر و جوان را به کربلا فرا خوانده بود. یکی پرسید : از او سؤال کنید چرا اربعین؟ چرا عاشورا و سوم شعبان و دیگر مناسبتها ، نه؟ و او با تمام سادگی و صداقتش جواب داد : من از شما می پرسم : چرا اربعین؟ مگر دست خود ماست! این کشش و جاذبه حسین(ع) ، ما را اربعین به سمت خودش می کشاند.
همان شب از حرم که باز می گشتم، جمعشان را دیدم. با همان حالت راهپیمایی های آفریقایی و فرهنگ و رسوم خودشان، هروله کنان به سمت مرکز مغناطیس عالم کشانده می شدند. یکی می خواند و دیگران جواب می دادند : یا حسین ، لبیکَ!
به دلهای پاک و نگاه خاشعانه شان در محضر مولا غبطه خوردم. به مولایم عرضه داشتم : مولا جان! چه میکنی با این قلوب؟
3- خبرش نیز سخت و تکان دهنده بود. فقط چند روزی پس از اربعین، انگار ابلیس(لع) به دست ایادی وهابی اش از جُون های زمانه عقده گشایی کرده بود. انگار ابلیس و ابلیسیان طاقت رؤیت نورافشانی خورشید را ندارند. انگار قصد این دارند تا فوران نورالله از مجرای مصباح الهدایی سیدالشهداء را با فوت دهانشان خاموش کنند؛ اما قلبم باور دارد که "واللهُ مُتم نورِهِ و لَوکَرهَ المشرکون".
نمی دانم آن برادر آفریقایی ام ، اکنون زنده است یا به لقاء مولایش رسیده است ولی این سؤال برایم باقی است که چرا در این سفر خداوند مرا با این صحنه مواجه کرد؟ خدای من! این چه ماجرایی است؟ ظلم و بیداد و فساد تا کی؟ آیا آن زمان فرا نرسیده است تا اراده ات را در وعده ای که به مستضعفین عالم داده ای محقق کنی؟ مولای من! آیا کشتار صدها نفر از شیعیان امیرالمؤمنین(ع) در یک کشور آفریقایی به من ربط دارد؟ آیا کشتار مسلمانان سوریه و فلسطین و عراق و... به من هم ارتباط پیدا می کند؟ آیا مخاطب "مَن سَمع رَجُلاً یُنادی یا للمسلمین... من نیز هستم؟ اگر اینگونه است؛ خدایا! چه باید بکنم؟ خدای من! برنامه تو چیست؟
ای رحمان و ای رحیم! تربیتمان ناچیز است و دستانمان خالی. کمکمان کن. دستانمان را بگیر. نصرتمان کن تا وظیفه مان را در این زمانه خوب بشناسیم و تایید و نصرتمان کن تا آن را به بهترین نحو ، آنگونه که تو رضایت داری عمل کنیم که تو بر هرچیز قادر و توانایی.


برادری و اتحاد و انسجام



با سلام
ایام روشنی است. صاحب عالم سال ها است که ما را به یکرنگی و صفا فراخوانده است. اولین طلیعه های نور او که دل های ما را به هم نزدیک تر کرد در بهمن1357 برای همگان قابل شهادت بود. و اینک پس از سال ها و گذر از رخدادهای گوناگون طلیعه نور او کثیری از موحدین عالم را بیش از پیش مجذوب خویش ساخته است.
سال ها به خود می گفتم که چرا سرعت ها اندک است و رشدها محدود؟ تا آنکه پاسخ را در آیات سوره آل عمران یافتم؛ واذکروا نعمه الله إذ کنتم أعداء فألف بین قلوبهم فاصبحتم بنعمته إخوانا. رمز پیش رفتن، برادری و اتحاد و انسجام بر محور اصول، و  پذیرش سلیقه ها است.
و رمز محدود شدن ما رها کردن اصول و نشناختن آن و باز کردن دایره سلایق در حوزه اصول!
ای کاش ظرفیت های عظیم زمانه خود را که به دست پروردگار متعال به امانت به ما سپرده شده است به تاراج ندهیم. که این موضوع را با صدها مصداق پیش چشم داریم.
یادتان هست که سال قبل سه فرزند شیخ زکزاکی را به شهادت رساندند و از کنارش به سادگی عبور کردیم؟! ظرفیت های عظیم ما برای تقابل با این ظلم آشکار چگونه میتوانست متجلی گردد؟ امشب ندای پیامبر در گوشم می پیچید که من سمع رجلا ... فلیس بمسلم.
هنوز هم دیر نشده است تنها هزار نفر به شهادت رسیده اند

جدال با نفس اماره


http://www.shahreou.ir/newsImage/20835872012914571851.jpg

مادر جان نمیدانم بعصی روزها چه میشود که بهشت امن شما را با چیزهای فانی و زود گذر عوض میکنم.نمیدانم نفس اماره ام تا کی هوای جولان دادن را در خود میپروراند.
مادر جانم محرم ها؛ اربعین ها؛ شب های قدر نیمه های شعبان ورجب ها از پی هم میایند و میروند و من در تسلای قلب خود به  امید اصلاح خود و سرکوب نفس اماره خود به سر میبرم...اما توان خود را کافی نمیبینم و به استعانت شما نیاز دارم.یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی.
این روزها دیگر صدای تک تک سلول های وجودم را در استغاثه به شما میبینم اما نمیدانم در این جدال نفس اماره ام باز قدرت خود را بازیابد و بهشت امن شما را از من بگیرد.
مادر جان در این روزهایی که قلب همه ما از استغاثه فریاد میزند باز مثل همیشه از روی عطای بدون استحقاق کمکمان کنید و.....

دلمان میخواهد اهل باشیم

http://images.persianblog.ir/255335_0AVUO6NG.jpg


مادر مهربانم فاطمه جانم!
تمنای لقای حسینت را داریم.
ولی مگر راهی بجز کربلا ما را به این هدف می رساند؟
ای رب راضیه و مرضیه! می شود از ماهم نفس مطمینه ای بسازی تا به لقایت دست پیدا کنیم؟
دلمان پر میکشد به سوی شما. چه کنیم تا در عمل نیز همراهتان شویم. دستمان را میگیرید؟  و همچون همیشه در بهشتی که در ورای چادرتان، در بیوت نورانی تان، جریان دارد ساکنمان می کنید؟
دلمان میخواهد اهل باشیم مادر جان! وگرنه چگونه امید به لقایتان داشته باشیم؟!...

سربازی کردن


http://www.ashoora.ir/images/phocagallery/tarhhaye-mazhabi/abbas/thumbs/phoca_thumb_l_hazrat-abbas%20(80).jpg
چقدر دلم برای اباالفضل (ع) تنگ شده! دلم میخواهد همراهش شوم از خیمه ها تا فرات!
من باید یادبگیرم سربازی کردن را..
دلم می خواهد قدم به قدم همراهتان باشم ای قمر بنی هاشم! اجازه همراهی هست؟!
آخر دیگر نه طاقت دوری دارم و نه زمانی برای از دست دادن!
تا کی به دور خود بچرخم و وقت تلف کنم؟
شما چه کردید با مولایتان و او با شما؟
ای کاش من هم همراه شوم..

زیارت قبول

http://okhowah.com/cache/5/attach/201512/14024_2917462778_902_677.jpg

به تمام کسانی که به زیارت با پای پیاده و کسانی که با دل به کربلا رفتند و سلام عرض کردند،
زیارتشان قبول
لبیک یا حسین

اربعین

حی علی الکربلا


حی علی العزا ، حی علی البکا
فی ماتم الحسین ، مظلوم کربلا


http://www.ammarname.ir/sites/default/files/news/picture/1393/09/09/1320562994.jpg

به قول آیت‌ الله علم‌ الهدی، رهبر معظم انقلاب آرزوی کربلا دارند اما شرایط به گونه‌ ای است که این امکان وجود ندارد. ایشان تعریف می کنند یک روز پیش از زمانی که می‌ خواستم به سفر معنوی عتبات عالیات مشرف شوم، در خدمت آقا بودم، عرضه داشتم فردا به کربلا می‌ روم که آقا با یک نگاه حسرت‌ آمیزی گفتند ما را که فراموش نمی‌ کنید.

یقینا یکی از کسانی که عاشقانه دوست دارند  در پیاده روی اربعین حضور پیدا کنند حضرت امام خامنه ای مدظله العالی است.
اما چه کنیم که شرایط اجازه نمیدهد...





آقا جان ببخش که بی ادب شدیم
و میخواهیم برویم
محتاج دعای تو هستیم
یاعلی
التماس دعا
حی علی الکربلا