مرحوم حاج اسماعیل دولابی از علمای برجسته و از بزرگان اهل معرفت، درخصوص انتظار فرج تمثیل زیبائی دارند که نقل آن آموزنده است.
آن مرحوم می فرمایند:پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا را مرتب کنید تا من برگردم.خودش هم رفت پشت پرده. از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند، مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند.یکی از بچهها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید. یکی از بچهها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند.یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد، مرتب کنیم.اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب میکرد همهجا را. میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد
هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید. دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که آقاش همین جاست.توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم.آن بچه شرور همه جا را هی میریخت به هم، هی میدید این خوشحال است، ناراحت نمیشود.وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد
ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد
زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش
نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن
خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید
روز شهادت حضرت زهرا(س)یکی خدمت آیت الله بهجت عرض کرد: آقا تسلیت میگم ، به حضرت زهرا سلام الله علیها سیلی زدند.. آیت الله بهجت فرمودند: الان هم به حضرت زهرا سلام الله علیها سیلی می زنند عرض کردند: الان چطور به حضرت سیلی می زنند؟ آیت الله بهجت فرمودند: هر دختر شیعه با بی حجابیش یک سیلی به صورت حضرت زهرا سلام الله می زند! از امروز ، وقتی رفتی توی خیابان ببین هر روز چند بار حضرت زهرا سیلی می خوره و آیا تو در مقابل سیلی خوردن حضرت زهرا ساکت می مانی !!
الفاتح
امروز به بهانه آوردن شهدای گمنام و تدفین آنها در شهر و روز شهادت مادر عالم دلم گفت مطلبی مشترک بین این دو بزنم.
اپیزوت اول : کاباره صبح یکی از روزها با هم به" کاباره پل کارون "رفتیم . به محض ورود ،نگاهش به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود . با تعجب گفت: این کیه؟ تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر، زن بسیار باحیائی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود . شاهرخ جلوی میز رفت و گفت :همشیره تا حالا ندیده بودمت،تازه اومدی اینجا ؟! زن خیلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم . شاهرخ دوباره با تعجب پرسید : تو اصلا قیافت به این جور کارها و این جور جاها نمی خوره،اسمت چیه؟ قبلا چیکاره بودی؟
زن در حالی که سرش رو بالا نمی گرفت
گفت: مهین هستم، شوهرم چند وقته که مرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی
خودم و پسرم بیام اینجا! شاهرخ ،حسابی به رگ غیرتش برخورده بود ،دندانهایش را به
هم فشار می داد ،رگ گردنش زده بود بیرون ،بعد دستش رو مشت کرد و محگم کوبید روی
میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی!!
بعد بلند گفت:
همشیره راه بیفت بریم، همینطور که از در بیرون می رفت رو کرد به ناصر جهود(صاحب
کاباره) و گفت: زود بر می گردم! مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش رو سر کرد و با
حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شد و حرکت کردند. مدتی از این ماجرا گذشت.
تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم . بعد از سلام و علیک ،بی مقدمه
پرسیدم: راستی قضیه اون مهین خانم چی شد؟
اول درست جواب نمی داد. اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت ، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه بخاطر اجاره، اثاث ها رو بیرون ریخته بود . من هم یه خونه کوچیک تو خیابون نیرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون بچه ات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو میدم!!
اپیزود دوم : انقلاب
--
هر شب در تهران
تظاهرات بود. اعتصابات و درگیریها همه چیز را به هم ریخته بود . از
مشهد که بر گشتیم . شاهرخ برای نماز جماعت رفت مسجد. خیلی تعجب کردم. فردا
شب هم برای نماز مسجد رفت . با چند تا از بچه های انقلابی آنجا آشنا شده بود. در
همه تظاهراتها شرکت می کرد. حضور شاهرخ با آن قد و هیکل و قد، قوت قلبی برای
دوستانش بود .
البته شاهرخ از
قبل هم میانه خوبی با شاه و درباری ها نداشت. بارها دیده بودم که به شاه و خاندان
سلطنت فحش می دهد.
ارادت شاهرخ به
امام تا آنجا رسید که در همان ایام قبل از انقلاب سینه اش را خالکوبی کرده بود.
روی آن هم نوشته بود: خمینی، فدایت شوم
اپیزود سوم :
جنگ
--
دومین روز حضور
من در جبهه بود. تا ظهر در مقر بچه ها در هتل کاروانسرا بودم ،پسرکی حدود پانزده
سال همیشه همراه شاهرخ بود . مثل فرزندی که همواره با پدر است.
تعجب من از
رفتار آنها وقتی بیشتر شد که گفتند:این پسر، رضا فرزند شاهرخ است!! اما
من که برادرش بودم خبر نداشتم . عصر بود که دیدم شاهرخ در گوشه ای تنها نشسته.
رفتم و در کنارش نشستم. بی مقدمه و با تعجب گفتم: این آقا رضا پسر شماست!؟
خندید و گفت:
نه ،مادرش اون رو به من سپرده . گفته مثل پسر خودت مواظب رضا باش . گفتم
مادرش دیگه کیه؟ گفت:مهین همون خانمی که تو کاباره بود. آخرین باری که براش خرجی
بردم گفت: رضا خیلی دوست داره بره جبهه.من هم آوردمش اینجا.
ماجرای مهین را
میدانستم ،برای همین دیگر حرفی نزدم....
اپیزود آخر
--
نیروی کمکی
نیامد. توپخانه هم حمایت نکرد. همه نیروها به عقب آمدند. شب بود که به هتل رسیدیم .
آقا سید( شهید
سید مجتبی هاشمی- جانشین جنگهای نامنظم) را دیدم، درد شدیدی داشت. اما تا مرا دید
با لبخندی بر لب گفت: خسته نباشی دلاور، بعد مکثی کرد و با تعجب گفت: شاهرخ کو؟
بچه ها در کنار
جمع شده بودند. نفس عمیقی کشیدم و چیزی نگفتم. قطرات اشک از چشمانم سرازیر شد ،سید
منتظر جواب بود. این را از چهره نگرانش می فهمیدم.
کسی باور نمی کرد شاهرخ دیگر در بین ما نباشد. خیلی از بچه ها بلند بلند گریه می کردند. سید را هم برای مداوا فرستادیم بیمارستان. روز بعد یکی از دوستانم که رادیو تلویزیون عراق را زیر نظر داشت سراغ من آمد نگران و با تعجب گفت: شاهرخ شهید شده؟ گفتم چطور مگه؟ گفت: الآن عراقی ها تصویر جنازه یک شهید رو پخش کردند. بدن بی سر او پر تیر و ترکش و غرق در خون بود.
سربازان عراقی هم در کنار پیکرش از
خوشحالی هلهله می کردند. گوینده عراق هم می گفت ما شاهرخ، جلاد حکومت ایران را
کشتیم!
اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم . او شهید شده بود. شهید گمنام. از خدا خواسته بود همه را پاک کند. همه گذشته اش را. می خواست چیزی از او نماند. نه اسم ،نه شهرت،نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر. اما یاد او زنده است. یاد او نه فقط در دل دوستان ،بلکه در قلوب تمامی ایرانیان زنده است. او مزار دارد. مزار او به وسعت همه خاکهای سرزمین ایران است
بسم الله الرحمن
الرحیم
«جای
خالی یاس»
سنگها
بر سوگ تو ندبه می خوانند؛
در غروبی که شاخه ات را
شکسته بودند امشب، جای
پای دوست، در خانه خالی
است و ترنم مهربانی، بی
حدیث حضور او، خاموش است ...
علی، شبانه یاس میکارد !
شبانه ، داغ دلش را به خاک
میگوید ؛ اگرچه فردا صبح ،
از سمت خانه همسایه بوی
نان آید . دوباره بغض حسن با
حسین میگیرد. و جای خالیِ
مادر به خانه میپیچد
کجاست فاطمه امشب ؟ کجاست
بانوی نور؟
تمام عشقمان این است که «مادر» صدایش کنیم.لیاقتی نیست از سوی من ، اما کرامتی هست از سوی او و اجازه ای ، که «مادر» خطابش کنم...
اصلاً مگر نه اینکه در زیارت ایشان آمده "السَّلَامُ عَلَیْکِ یَا أُمّ الْمُؤْمِنِینَ" ؟! پس اجازه دارم بگویمش ؛ "مادر"...
میگویم مادر.اما وظیفه فرزندی را چه کنم ؟! غیرت و تعصب پسر به مادر را ؟!
مگر میشود پسری بشنود که به مادرش بی احترامی شده و بی تفاوت باشد ؟! مگر می شود ساکت نشست در مقابل ظلمی که به «مادر» شده ؟! پس چه کنم ؟!
من بی گناهم ! روضه خوان می خواند.می خواند از «مادر» از «در»...از غربت! از نامردی!از غربت در شهر نامردی ! شهر نامردان ! شهر و کوچه ی غریبی و نامردی ! کوچه و مادری غریب و مردی نامرد و ...!!!
روضه خوان می گوید «مادر» را ، مادرم را ، جلوی چشم همسرش ، پدرم ، همان که پیامبر فرمود "انأ و علی أبوا هذه الامة" ، همان که علی اعلی بود ، همان که فاتح خیبر بود ، همان که پهلوان عرب بود ، همان که اسدالله بود ، همان که یدالله بود ، همان که دستش بسته بود، کتک زده اند...
می گوید ظلم کرده اند و تازه این آغاز ظلم بوده ، آغاز مصایب بوده... راست می گوید. از در شکستن و خانه آتش زدن بود که به خیمه آتش زدن رسید.سیلی زدن ها را تازه آغاز کرده اند.ظلم ها شروع شده...تنهایی علی ، گریه هایش بر چاه ، تنهایی حسن ، لخته های جگرش در طشت ، تنهایی حسین ، پاره های جگرش در صحرا ، در کربلا ، اِرباً اِربا... همه از اینجا شروع شد...
چه مصیبت هایی !
مصائب و ظلم های روا شده بر پدران و مادرم را چگونه تحمل کنم؟!چگونه شاکی نشوم؟! مگر می شود؟!
به خودم می گویم تو چه پسری هستی ؟! غیرتی شو ! مادرت است ، پدرت است...
غیرتی میشوم ، به هم میریزم ، شاکی میشوم ! از این ظلم ها ، از این نامردی ها ، از این نامرد ها...
اما بعدش چه ؟! وقتی بهم ریختم ، وقتی شاکی شدم از این ظلم های عظیم ، از این همه نامردی در حق مردان خدا ، چه کنم ؟! چه بگویم ؟! چه بخواهم؟! نمیشود که دست روی دست گذاشت و فقط گریه کرد.گریه آرامم می کند اما قانعم نه ! ساکتم می کند اما ساکنم نه ، راضی ام نمیکند.
پس چه بخواهم؟! خدایا کمکم کن.راهی نشانم بده...
خدا میگوید مگر نگفتم به تان که چه کنید ؟! چه بخواهید؟! مگر زیارت نمیخوانید عاشورایی؟! مگر در زیارت عاشورا نگفتم که چه کنید؟!
راست می گوید.خدا را میگویم.یادمان داده که چه کنیم.چه بخواهیم.آنجا که از مصیبت می گوید.از زبان ما می گوید.می گوید که اینطور بگویید. اینطور بخواهید.
دلسوخته ی غم ها و مصیبت ها اینطور میگوید : " یا اَباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلى جَمیعِ اَهْل ِالاِْسْلامِ..." چه مصیبت بزرگی...
بعد از آن می گوید "فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیها..." خدا لعنت کند باعث و بانی اش را...
حالا موضع گیری میکند دربرابرشان ، در برابر ظالمان " بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ
اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِیاَّئِهِم یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ
سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ..."
بعد از ذکر عظمت مصیبت و لعن و اعلام بیزاری از بانیان این ظلم عظیم ، باز فضای غم و اندوه خود را نشان می دهد و سختی و سنگینی بار این غم عظیم را بار دیگر یادآور می شود "بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ" پدر و مادرم به فدایت ، مصیبتت کمرم را شکست...
اما حالا...
اینجا شاه بیت این غزل الهی است.اینجا که از غم و مصیبت و درد و سوز و ناله گفته ، اینجا که بهم ریخته و شاکی شده ، حالا میخواهد واکنش نشان بدهد ، میخواهد بگوید ، بخواهد ، از خدا... "فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَکَ وَ اَکْرَمَنى بِکَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و َآلِهِ" خدایا روزی ام کن که بهمراه امام منصور ، امام منتقم ، امام زمان ، من هم باشم و برویم و انتقام بگیریم ، خونخواهی کنیم برای حسین ، برای پدرانمان برای مادرمان.اللهم الرزقنا...
آری جواب این است.واکنش این است."انتقام گیری"...
اصلاً هرجا ظلم ها را شمردی ، نامردی ها را شنیدی باید در آخر به "انتقام" برسی.به امام منتقم برسی.هرجا از حسن و حسین و مظلومیت هایشان گفتی ، باید منتقم بخواهی.مگر نه اینکه در ندبه ی جمعه ها میخوانیم "اَینَ الحسن و الحسین،اَینَ اَبناءَالحسین..." تا میرسیم به "اَینَ الطالبُ بِدَمِ المقتولِ بِکربلا..." ...
آری.«انتقام»...
البته نه آن انتقامی که در ذهن و تعبیر ماست.نه آن انتقامی که ما معنی میکنیم.که عبارت است از خالی کردن حرص و کینه ی خود و انجام ظلم متقابل در برابر ظلم...
نه.العیاذ بالله ، امام معصوم ، انسان کامل که مثل مانیست که بخواهد از روی حرص کینه ی شخصی و جهت التیام نفس عمل کند.
نه.منظور آن انتقامی است که خدا در کتابش از آن حرف زده.آنجا که در چهارمین آیه از سوره ی آل عمران می گوید "من قبلُ هُدَیً للناس و انزل الفرقان،اِنَّ الذین کفروا بآیاتِ الله ، لَهُم عذابٌ شدید،والله عزیزٌ ذوانتقام" یعنی کیفر کافران بعد از آنکه با آمدن فرقان ، حق و باطل مشخص و همه چیز بر همه کس روشن شد.که این انتقام چیزی جز عدالت نیست...
امام منتقم ، انتقام گیرنده و مجازات کننده ی جبهه ی باطل است.جبهه ی بدی ها ، جبهه ی نامردی ها...
آری این چنین است...
خوب راهکاری نشانم داد خدا ... اینکه بعد از شنیدن روضه و اشک و آه ، انتقام گیری بخواهم...
حالا می فهمم که آن نوجوان بسیجی که شب عملیات زیارت عاشورا میخواند و سربند یامهدی می بست ، پشت لباس خاکی اش مینوشت " می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم " و دل را به دریا میزد و عاشقانه پا به میدان میگذاشت ، چه فهمیده بود از زیارت عاشورا...
فهمیده بود که باید انتقام بخواهیم.بخواهیم تا بیاید و ...
اما هنوز نیامده و هنوز محقق نشده آن انتقام.و ما همچنان منتظریم...
عزای فاطمیه یعنی ادای حق رسالت
تعجبی ندارد که در ایام نوروز لباس عزا تن کنند؛ چرا که نوروز، روز مرگ دجال است و شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها رسوایی رگ و ریشه دجال است. نوروز؛ روز شکستن بتهای قریش است و فاطمه زهرا شهید شد تا امت پیامبر به قهقری نرود. شهادت صدیقه طاهره باعث شکستن دو بت قریش بود. از این جهت نوروز امسال همگام با «هِق هِق»هایی است که در واقع ندای «حَق حَق» است.
عزای فاطمیه یعنی ادای حق رسالت. هرچند مردم مدینه نتوانستند اجر رسالت را پرداخت نمایند و هرچند که اهل مدینه، نتوانستند حق را بیایند اما امروز ایران همان ایرانی است که پیامبر اسلام از غیب به آن خبر دادند و فرمودند: «لو کان الدین متعلّقا بالثریّا لتناوله رجال من أبناء فارس ....» (۱) اگر دین آویزان در ستاره ثریا باشد مردانی از فارس به آن خواهند رسید.
اگر عرب مدینه ان روز نتوانست و یا نخواست که ایه شریفه: « قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی» را بفهمد و به جای تسلیت به آن بانوی مجلله به پشت درب خانهاش هجوم آوردند دو بار پشت در خانه وحی هیزم جمع کردند. (۲) سرانجام در خانه وحی را آتش زدند و کردند آنچه که کردند. امروز ایرانیان و همه شیعیان جهان آیه مودت را خوب فهمیدهاند و محبت اهل بیت را جرعهجرعه نوشیده اند و به تاسف این واقعه ناگوار حتی در نوروز این مناسبت باستانی عزادار خواهند بود.
پی نوشت ها:
۱. بحارالأنوار، ج30، ص 223
۲. زخم آتش علی لباف
نوروز روز برائت از دشمنان خداوند و اهل بیت (ع)
نوروز روزی است که بزرگترین دشمنان خدا در آن روز نابود شدهاند و روزی است که در آینده خبیثترین دشمنان خاندان وحی در نوروز به هلاکت خواهند رسید، لذا میتوان گفت نوروز روز هدم کجیها و نابودی دروغهای بزرگ است.
در روایت شریف آمده است: «نوروز روزی است که امیر المومنین علی علیه السلام بر شانه رسول الله رفت و بتهای قریش را سرنگون ساخت و در نوروز بود که حضرت ابراهیم بتها را شکستند. نوروز همان روزی است که رهبر خوارج «ذی الثدیه» به درک واصل شد و امیرالمومنین بر خوارج پیروز شد. در نوروز حضرت قائم که خداوند ظهورش را نزدیک بگرداند بر دجال پیروز میشود و در کوفه دجال را به دار خواهد آویخت و هیچ نوروزی نیست الا اینکه ما اهل بیت متوقع ظهور امام زمان در آن هستیم» (۱)
نوروز برای اهل بیت است
شاید در تصور ما این باشد که ایام خاصی متعلق به اهل بیت است مثل نیمه شعبان یا روز غدیر و یا روزی مثل روز عاشورا، اما حقیقت این نیست. نوروز هم متعلق به اهل بیت عصمت و طهارت میباشد، لذا ادعای اینکه نوروز خاص ایرانیان است با روایات تطبیق نمیکند در این روایت بسیار جالب میخوانیم: «نوروز از ایام ما میباشد و از ایام شیعیان ما است این روز را عجم حفظ کرد و شما (منظور عرب) آن را ضایع کردید...» (۲)
علاوه بر این که نوروز روز اهل بیت است روزی است که توقع ظهور امام زمان نیز در این روز میرود که در سطور گذشته به آن اشاره شد، اما نکتهای بسیار جالب در این روایت تعریف و تمجید بینهایت بالا از فارس یعنی ایرانیان میباشد. به نظر میآید که این بزرگترین تعریف از یک قوم توسط اهل بیت باشد.
ایران باستان محب اهل بیت بوده است
زمانی که یک آیین یا آداب رسوم بعد از چند هزار سال هنوز زنده است، دلالت بر اهمیت ویژه آن آیین یا آداب و رسوم میکند و عمیق بودن این رسم یا آیین را در نهاد آن ملت میرساند که باعث شده است بعد از هزاران سال هنوز زنده باشد. مانند ایام شهادت حضرات معصومین که بعد از گذشت صدها سال هم چنان زنده و پا برجاست بالاخص ایام شهادت امام حسین علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.
نوروز سالیان طولانی است که در میان ایرانیان بوده است شاید بیش از چهار هزار سال. با توجه به ریشه نوروز در اعماق تاریخ ایران زمین، و علت بزرگی این روز نزد ایرانیان با توجه به فرمایش امام صادق علیه السلام میتوان چنین نتیجه گرفت که ایرانیان همواره حفظ کننده و احیاگر حقیقت بودهاند. نوروز سمبل اوج محبت و دوستی ایرانیان به اهل بیت خاصه امیرالمومنین علیه السلام است. و چه تعبیر ظریفی را امام صادق علیه السلام به کار بردند؛ اینکه نوروز روزی برای ما و شیعیان ما است که ایرانیان آن را حفظ کردند.
نوروز؛ شاهد شیفتگی ذاتی ایرانیان به امیرالمومنین
ایرانیان باستان، روزی را بزرگ داشتند که درآن روز قرار بود که از همه برای امیرالمومنین بیعت گرفته شود. نمیتوان گفت این همخوانی بین رسم ایرانیان و اموزههای شیعه اتفاقی است و گذشتگان فارس از اهمیت ویژه این روز بیخبر بودهاند؛ چراکه امام علیه السلام میفرماید «فارسها این روز را حفظ کردند» از این رو شیفتگی ذاتی ایرانیان به امیرالمومنین باعث شده است که ایران، اسلام و نهایتا شیعه را بپذیرد و نوروز شاهدی بزرگ بر این مدعا است.
اهل بیت، نوروز و ایران سه واژهای که با یکدیگر عجین شدهاند
برخی حمله یک سری عرب به رهبری انسانی جاهل و غاصب را علت هدایت ایران به نور اهل بیت دانستند که این امر هم جفا به اهل بیت است و هم نادیده گرفتن شأن بلند ایرانیان. نمیتوان خردورزی ایرانیان را در قبول کردن اهل بیت نادیده گرفت و تشیع ایرانیان را به چند سال حکومت یک سلسله در ایران منحصر کرد.
به هر حال ایران از باستان تا کنون سرزمین اهل بیت بوده و هست و انشاءالله خواهد بود کما اینکه در روایات ظهور حضرت مهدی این امر روشن است که ایران سرزمین یاوران حضرت مهدی است. اهل بیت، نوروز و ایران سه واژهای هستند که با یکدیگر عجین شدهاند. هرجا نامی از ایران برده میشود محبت و ارادت به اهل بیت نیز همراه آن به ذهن شنونده متبادر میشود. ایران، در موسمهای شادی اهل بیت شاد است و در زمانهای عزای اهل بیت یک پارچه عزادار است.
دوستی با اهل بیت اجر رسالت است
ایرانیان بارها نشان دادهاند که دوستی با اهل بیت را با هیچ چیزی عوض نخواهند کرد هرچند که در این راه سنگینترین هزینهها را پرداخت کنند. هرگاه نوروز با محرم قرین شده است دسته جات عزاداری برپاشده و پرچمهای سیاه بر افراشته است.
نوروز یعنی پایبندی ایرانیان به ولایت علی علیه السلام. نوروز یعنی انتظار نابودی دجالها. نوروز یعنی انتظار موعودی که بناهای شرک و نفاق را در هم میپاشد. و امسال نوروز قرین است با ایام شهادت بانوی بزرگی که برای حفظ ولایت علی علیه السلام جان خود و فرزند شش ماهه خویش را فدا کرد.
پی نوشت ها:
۱. مستدرکالوسائل، ج 6، ص 352 - 40- باب استحباب صلاة یوم النیروز
۲. مستدرکالوسائل، ج 6، ص 352 - 40- باب استحباب صلاة یوم النیروز
مدح بلند نوروز در فرمایشات اهل بیت علیهم السلام
تعابیری که در روایات از نوروز شده تعابیری بلند است؛ باید به این نکته توجه داشت که تعریف اهل بیت از یک موضوع مانند نوروز نشاندهنده حقیقتی در آن مطلب است و نباید این گمان به ذهن رجوع کند که اهل بیت قصد داشتند نوعی همخوانی با آموزه های اسلام یا نوعی جهتدهی به یک سنت قدیمی ایجاد کنند.
بالاترین و مهمترین آموزه اسلام و قرآن که حتی توحید را هم تحت الشعاع خود قرار میدهد بحث ولایت علی علیه السلام است. به حدی که اگر شخصی سالها به عبادت بپردازد ولی ولایت و وصایت آن حضرت را معتقد نباشد اعمال او، نماز او و موحد بودن او برایش سودی نخواهد داشت. از این رو ولایت بالاترین آموزه دینی اسلام است. نوروز در روایات پیوندی مهم با ولایت علی علیه السلام دارد.
نوروز از اسماء امیرالمومنین علی علیه السلام
از نبی مکرم اسلام روایت است که برای علی علیه السلام هفده اسم است نزد عرب «علی» نزد مادرش«حَیْدَرَةُ» در تورات الیا در انجیل «بریا» در زبور«قریا» در روم «بظرسیا» و نزد فارسها «نوروز»و ... است. (۱)
نوروز روز بیعت با امیرالمومنین
نوروز روزی است که با علی علیه السلام بیعت شد. نوروز روز ولایت است. امام صادق علیه السلام فرمودند: «نوروز روزی است که پیامبر امر کردند که اصحاب با علی علیه السلام بیعت کنند. از انجاییکه علی علیه السلام امیر مومنین است، نوروز روزی است که از جنیان بر ولایت علی علیه السلام بیعت گرفته شد؛ نوروز روزی است که در آن برای امیر المونین بیعت گرفته شد و در نورز بیعت دوم واقع شد» (۲) معلوم است که در نوروز دوبار برای امیر المومنین بیعت گرفته شده است.
پی نوشت ها:
۱. .الفضائل (لابن شاذان القمی) ص 175 و فی ذکر اللوح المحفوظ الذی نزل به جبرئیل على النبی ص ما ینفع للمستبصرین
۲. مستدرکالوسائل، ج 6، ص 352 - 40- باب استحباب صلاة یوم النیروز
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو» - حامد صارم؛ اقوام مختلفی که در جای جای این کره خاکی زندگی میکنند دارای آداب و رسوم مخصوص به خود هستند. آداب و رسومهای مختلف خواستگاههای مختلفی دارند؛ بعضی از آداب و رسومها متاثر از شرایط آب و هوایی منطقه زندگی این اقوام میباشد که نوع پوشش و تنوع غذایی که در مناطق مختلف وجود دارد را میتوان از این قبیل دانست. برخی از این آداب و رسوم متاثر از اعتقادات خاصی است که در قومیتهای مختلف موجود است. این قسم از آداب و رسوم ها شاید از اهمیت بالاتر و حساسیت ویژه ای برخوردار باشد.
با توجه به این مهم که اعتقادات اعم از صحت و سقم میباشد چه بسا بعضی از این اداب و رسومها از مصادیق خرافات باشند، اما نمیتوان به یکباره همه آداب و رسوم را متهم به خرافهگرایی کرد و باید در ریشهها و خواستگاههای آنها دقت کرد و با توجه به آن به قضاوت نشست. بسیاری از آداب و رسومها ریشه در تعالیم وحیانی انبیاء الهی دارد.
حجت قبل از خلقت است
باید به این نکته توجه کرد که قبل از خلقت نوع بشر، خداوند ابتدا حجت خویش را خلق نموده است. (1) و یکی از شئون مهم بشر، زندگی اجتماعی انسان است.
بیشک مهمترین تاثیرات در فرهنگها مرهون تلاش انبیا در طول تاریخ بوده است؛ زیرا یکی از شئون مهم انبیا الهی در میان جامعه بشری فرهنگ سازی ایشان است؛ و فرهنگ صحیح یکی از حیثیات امر هدایت است. از این رو بسیاری از فرهنگها و آداب رسوم کهن که در اقوام مختلف موجود بوده ریشهای وحیانی دارد، البته نباید از نظر دور داشت که برخی آداب و رسوم هایی که منشا پیدایش آن انبیای الهی بوده اند؛ در طول تاریخ دستخوش دگرگونی های مختلف شده است و با خرافه مخلوط شده است.
نوروز از جمله آداب و رسومی است که از باستان تا به امروز باقی مانده است. هرچند نوروز از آداب و رسومی است که ریشه در اعتقادات صواب دارد اما آغشته به خرافاتی هم شده است که از جمله آن خرافهها میتوان نحوست روز سیزدهم را نام برد.
نوروز مورد تایید اهل بیت
اما اصل نوروز ریشه در فرهنگسازی انبیا و پیامبران گذشته دارد؛ چراکه نوروز در نزد اهل بیت علیهم السلام مورد تخطئه و نهی قرار نگرفته است. قابل توجه است که برخی از رسوم ایران باستان در نگاه ائمه معصومین (ع) مغایر با فرهنگ و سنت حنیف ابراهیم معرفی شده است، اما نوروز با حنیفیت ابراهیم خلیل الله مغایرتی ندارد. بنابر این در نزد ایرانیان آداب رسوم باستانی با توجه به تایید اهل بیت دارای ارزش و اعتبار خواهد بود و الا صرف باستانی بودن یک آداب و رسوم به خودی خود ارزش نیست.
باید توجه داشت که آداب و رسوم و فرهنگ با یک شی عتیقه بسیار متفاوت است. ممکن است یک کوزه گلی که از گذشته دور تا به امروز به ما رسیده است ارزشی باستانی داشته باشد؛ نباید ارزشی که برای اشیاء عتیقه وجود دارد باعث خلط این موضوع شود که هرچیزی که مربوط به گذشته است ارزشمند میباشد. چه بسا سنت هایی که در گذشته چه ایران باستان و چه عرب جاهلی وجود داشته که خرافه محض باشد.
نوروز در کلمات اهل بیت در حد بالایی مدح شده است و هرچند که در روایات از آن تعبیر به عید نشده است. از این رو برای نورز قائل به ارزش هستیم.
پی نوشت ها:
1. اشاره به آیه 30 سوره بقره «...انی جاعل فی الارض خلیفه....»